شاید شما هم تا الان نام محسن پهلوان(مالک پدیده شاندیز) را نشنیده باشید ؛ اما کارهایی که این فرد انجام داده ، شما را به تحسین وا داشته است ! ایشان که قبل از این در کار ساخت و ساز بوده است در سالیان گذشته با راه اندازی رستوران های زنجیره ای شاندیز در کشور ایران ، افغانستان و امارات سر و صدای زیادی را به راه انداخته است . پدیده شاندیز نام آخرین رستوران ایشان است که در سال 88 با مانور تبلیغاتی هم زمان با سال روز ولادت امام هشتم (ع) در تاریخ 8/8/88 ، در صدا و سیما روی آنتن فرستاد .
طبق گزارش لقمه ، آقای محسن پهلوان در گفت و گویی ، از ایده هایش می گوید از این که چگونه دست به این کار زده است و باعث به وجود آمدن اتفاقی ویژه در این حوزه شده است .
من خودم در کار ساخت و ساز بوده ام .
بنده اصلالتا مشهدی هستم . نسل در نسل ما ، کارهای ساختمانی انجام می دادند . به طوری که کاشی کاری های حرم امام رضا (ع) ، هم چنین بقعه خواجه ربیع و … از جمله کارهای پدر بزرگ بنده بوده است . برای همین من هم کار ساخت و ساز را انتخاب کردم و در این راه افتادم . ساخت ویلا و مجتمع سازی و … با همه این ها در تمام مدت زمانی که در کار ساخت و ساز بودم ، هر چند روز یک بار را به رستوران شاندیز می رفتم . زیرا بهترین مکانی بود که در شهر مشهد می توانستیم غذا بخوریم . همین رفت و آمد ها باعث شد که ما یک کار مشارکتی را با هم آغاز کنیم ؛ در سال 1376 بود که با یکی از رستوران های زنجیره ای شاندیز ، در خیابان جردن تهران رستوران شاندیز را برپا کردیم . تقریبا یک سالی طول کشید تا توانستیم آن را بسازیم و در سال 1377 رستوران شاندیز در خیابان جردن تهران افتتاح شد . اگر یادتان بیاید این رستوران اولین رستورانی بود که در تلویزیون نیز تبلیغ می شد . در آن زمان هیچ کس برای رستوران تبلیغ تلویزیونی نداشت .
درست روزی که ما تصمیم داشتیم رستوران شاندیز را در تهران افتتاح کنیم ، در ساعت 5/11 صبح ، پلیس راهنمایی و رانندگی بلوار صبا را بست . به حدی جمعیت آمده بودند که تمام خیابان جردن قفل شده بود ! به نظر من حدود 8-7 هزار نفری برای افتتاح این رستوران آمده بودند . در حالی که ما در داخل رستوران فقط به اندازه 180 نفر صندلی داشتیم . من در تمام عمرم به این اندازه فحش نخورده بودم ؛ تعدادی از شهرستان کرج آمده بودند تا در نخستین روز افتتاح در رستوران غذا بخورند ! اما در ساعت 5/11 ناهار رستوران تمام شده بود .
ما برای این روز 500 غذا را آماده کرده بودیم . و فکر نمی کردیم که با این همه استقبال مواجه شویم . تنها کاری که توانستیم انجامش دهیم این بود که به تعداد 500 نفر از آن همه جمعیتی که آمده بودند را ثبت نام کردیم تا به سالن بیایند و غذای شان را بخورند . و از بقیه مردم که برای افتتاح آمده بودند عذرخواهی کردیم . به دلیل همین تبلیغات بود که این رستوران تا الان هیچ وعده غذایی نبوده که میز خالی داشته باشد . ما تنها سه روز مانده به افتتاح و به مدت دو روز بعد از افتتاح تبلیغات داشتیم و هنوز هم از آن سود می بریم .
اکنون بازی تبلیغات را فرا گرفته ام .
من توسط یک گروه قدرتمند به نام ارمغان بهزیستی بازی تبلیغات را فرا گرفتم ؛ اگر یادتان بیاید این گروه برگه هایی را به مبلغ 200 تومان به مردم می فروختند تا آن ها توسط این برگه ها در قرعه کشی جایزه های نقدی شرکت داده شوند . در واقع آن ها به مردم کاغذ می فروختند و پشت این جریان و ماجرا هم یک تیم فرانسوی بوده است . یکی از دوستان من ، من را با این گروه آشنا کرد . در روز آشنایی من با این تیم بازرگانی آن ها به من پیشنهاد دادند که برای افتتاح رستوران شاندیز در جردن تهران تبلیغ انجام دهم . بنده هم پیشنهاد آن ها را قبول کردم . این ماجرا باعث شد که من بازی تبلیغات را فرا گیرم . در آن زمان کل هزینه ای که ما برای افتتاح این رستوران کردیم ، مبلغ 22 میلیون تومان بود . اما ما برای تبلیغات آن 28 میلیون تومان هزینه کردیم . اولین کاری که با این گروه فرانسوی انجام دادم طراحی یک جدول تبلیغاتی بود . در این جدول شماره صفحه و روزی که تبلیغ ما در روزنامه چاپ می شد هم آمده بود . هم چنین در این جدول آمده بود که در چه روز و چه ساعتی ، چه اتفاق تبلیغاتی برای رستوران شاندیز خواهد افتاد . ما طوری طراحی و برنامه ریزی کرده بودیم که درست سه روز مانده با افتتاح رستوران ، هر کسی که از خواب بیدار می شد ، نام رستوران شاندیز جردن را می شنید . همین طور اگر کسی روزنامه را باز می کرد با تبلیغ رستوران ما مواجه می شد . با باز کردن رادیو تبلیغ ما را می شنید . در صدا و سیما و تلویزیون نیز تبلیغ ما را می دید . حتی اگر از هیچ یک از این رسانه ها استفاده نمی کرد ، هنگامی که به محل کارش می رفت ، تراکت های رستوران شاندیز را بر روی شیشه ماشین ها می دید . ما دیگر بمباران تبلیغاتی به راه انداخته بودیم . ما در شهر مشهد نیز یک بیلبورد تبلیغاتی زدیم که رستوران شاندیز در شهر تهران قرار است که افتتاح شود . همه این اتفاقات باعث شد که من بازی تبلیغات را فرا گیرم .
یک افتتاح در دوم بهمن ماه هر سال
در روز دوم بهمن سال 1377 بود که رستوران شاندیز افتتاح شد . این روز ، روز تولد بنده می باشد و دلیل انتخاب این روز برای افتتاح نیز همین مورد می باشد . در سال بعد آن یعنی دوم بهمن 1378 ، در دبی رستورانی را افتتاح کردم . و در همین روز در سال بعدی آن 1379 خانه شاندیز را در بزرگراه صدر افتتاح کردم . با خود پیمان بستم که در هر سال در روز دوم بهمن ماه ، یک رستوران را افتتاح کنم ! بعد از همه این ها رستوران گراند هتل در شهرک سینمایی غزالی و آشپزخانه مشهدی ها را در چهار راه استانبول افتتاح کردم . سپس هم در افغانستان رستوران شاندیز را به راه انداختم و پس از آن در روز دوم بهمن ماه سال بعد ، رستوران پدیده شاندیز کار خودش را آغاز کرد .
قبل از این که رستوران پدیده شاندیز را افتتاح نمایم ، سال های زیادی را در کشور افغانستان بودم . هنوز در این کشور جنگ ادامه داشت و من سرمایه ای را که داشتم را برداشتم و به این کشور رفتم . آن زمانی که من وارد افغانستان شدم ، از ساعت 6 بعد از ظهر در کابل حکومت نظامی بود و سر و صدای درگیری ها هم به صورت پراکنده از گوشه و کنار کابل به گوش می رسید . آب و برق و امکانات نبود . به طوری که با سطل از چاه ها اب می کشیدیم . هیچ گونه امکاناتی را نداشتیم . در همان زمان و با این وضعیت من با شهر دار کابل مذاکره کردم و از ایشان 4 هزار متر زمین گرفتم . اصلا باورشان نمی شد که یک فرد خارجی بخواهد در کشورشان سرمایه گذاری کند . به آن ها قول دادم که یک رستوران بسیار شیک را در این کشور بسازم . بعد از این که کلنگ رستوران را در این کشور زدم ، متوجه شدم که در این کشور به جز آجر و شن رودخانه ، برای ساخت و ساز مصالح دیگری وجود ندارد . بنا براین مجبور شدم که تمامی مصالح را از شهر مشهد بخرم و با کامیون به کابل بیاورم . من این رستوران را که زیر بنای آن 1800 متر بود را با توجه به این همه کمبود ساختم . بعد از سه ماه و نیم آن را افتتاح کردم . تمامی کارهای ساختمانی رستوران به فصل زمستان خورده بود . بعد از افتتاح رستوران این رستوران برای وزیران افغانستان یک پاتوق شده بود . به طوری که حامد کرزای هم برای یک وعده به این رستوران آمد . سفیر وقت ایالات متحده آمریکا ( زلمای خلیل زاد ) نیز به این رستوران آمدند .
از حامد کرزای حق انحصاری بیل بورد را خریداری کردم .
بعد از افتتاح این رستوران در کشور افغانستان ، به فکر یک تجارت دیگر در این کشور افتادم ؛ برای همین تمامی حق انحصاری بیل بوردهای تبلیغاتی این کشور را برای مدت 20 سال از حامد کرزای گرفتم . طبق قرارداری که با حامد کرزای بستم ، به مدت 20 سال حق انحصاری این بیل بوردها به بنده واگذار شد . و در یک دیدار رسمی حامد کرزای به همراه 7 تن از وزرایش پای این قرارداد را امضا کرد . البته ایشان نمی دانستند که تمام فضای شهرشان را دارند به بنده می فروشند . یک هواپیما گرفتم و تعدادی از وزرا را به همراه خودم به ایران آوردم آن ها در ایران متوجه شدند که این بیل بوردهای تبلیغاتی یکی از روش های درآمد زایی شهری می باشد . سودی که از این طریق نصیب ما می شد به میزان یک سوم آن به دولت افغانستان می رسید و دو سوم آن هم نصیب بنده می شد . تا همین الان در حدود 450 بیل بورد تبلیغاتی را در کشور افغانستان نصب کرده ایم . دیگر در این کشور شروع به ساختمان سازی کردم و کلنگ چند مجتمع را زدم . در همین مدت نیز آستان قدس رضوی نیز در این کشور سرمایه گذاری کرد و با ما شریک شد . قبل از این ما شرکت ایران – افغان بودیم و بعد از آن شدیم ایران – افغان – رضوی . و سودمان نیز به این صورت شد که 40 درصد من ، 30 درصد آستان قدس ، 30 درصد هم افغانستان . در این مدت تجارت در کشور ایران ضعیف شده بود و بنده مدیریت کارهای ایران را به یکی از دوستانم سپردم . و 2 هفته در افغانستان بودم و به مدت یک هفته هم به ایران می آمدم .
ماجرای پدیده شاندیز
داستان پدیده شاندیز از این جا شروع شد که روزی در یکی از باغ هایم در شاندیز نشسته بودم . دوستانم هم بودند و شهردار شاندیز نیز آمده بود . او از من خواست که روز بعد به دفترش بروم . هنگامی که به دیدن شهردار شاندیز رفتم ایشان به من گفتند که یکی از پارک های شاندیز به پاتوق برای معتادان تبدیل شده است . ایشان از امن خواستند که در این پارک سرمایه گذاری کنم . من در آن موقعیت نمی خواستم در ایران سرمایه گذاری کنم ؛ اما طی صحبت هایی که بین من و شهردار شد به جایی رسیدیم که به مبلغ 200 میلیون تومان در این پارک سرمایه گذاری کنیم و از این فضا به مدت 17 سال استفاده کنم ، بعد از این مدت هم همه چیز را به شهردار شاندیز تحویل بدهم . همه چیز با شوخی آغاز شد و تبدیل به جدی ترین پروژه ای شد که در دست دارم . به کار آلوده شدم . کاری که بنای آن با 200 میلیون تومان بود متوجه شدم که با 2 میلیارد تومان هم نمی شود آن را جمع کرد . به هر حال این پروژه شد آبروی من . بالاخره پروژه را با 4 میلیارد تومان تمام کردم . در همین جا 8 هزار متر زیر بنا ساختم . شهردار شاندیز هم سه سال به زمان بهره برداری اضافه کردند و قرارداد ما شد 20 ساله . از طرفی هم دو سال و نیم زمان برای ساخت و ساز گرفته بودم ، در حالی که پروژه در مدت زمان 6 ماه به پایان رسید . بنابراین دو سال دیگر جلو افتادم . بعد از افتتاح رستوران دوباره به کشور افغانستان برگشتم تا کارهای عقب افتاده ام را انجام دهم . و به صورت تلفنی پدیده شاندیز را مدیریت می کردم ؛ اما باز نشد و دوباره مجبور شدم که به ایران برگردم .
نوروز رویایی با پدیده شاندیز
هنگامی که برای مدیریت پدیده شاندیز به ایران آمدم هنوز دو هفته ای به عید نوروز مانده بود . باز هم تبلیغات کردم . و طوری شد که در نوروز همان سال در حد انفجار فروختیم . ظرفیت این جا سه هزار نفر است . یعنی اگر به طور هم زمان سه هزار نفر بیایند جا برای نشستن داریم . در ایران ، این چنین رستورانی نداریم که بتواند با این ظرفیت با ما رقابت کند . در جهان نیز یک رستوران در دمشق سوریه ساخته شده است که ظرفیت آن 6 هزار نفر می باشد . البته ما در رستوران پدیده شاندیز در یک وعده 8 هزار غذا نیز داده ایم . در صورتی که در رستوران دمشق هر میز در هر وعده ، فقط یک بار استفاده می شود و نمی توان بیش از شش هزار نفر را غذا داد . و این رکورد در هیچ جای دنیا به ثبت نرسیده است .
راه اندازی شعبه پدیده شاندیز در شهر تهران یکی از جدیدترین پروژه های بنده می باشد . فعلا در حال خریداری زمین آن هستم و با ارتش نیز مذاکراتی را داشته ام تا یک قطعه زمین در اقدسیه تهران را بخرم ؛ اما پروژه بزرگ دیگری نیز دارم . و آن کلنگ بزرگ ترین مجموعه تفریحی خاورمیانه در شاندیز است . در این پروژه متعهد می شوم که فاز اول آن را که در حدود 210 هزار متر مربع زیر بنا دارد را در مدت زمان یک سال بسازم . و قرارداد ساخت ان را با یک شرکت آلمانی – اسپانیایی بسته ام .
بزرگ ترین شهر بازی سر پوشیده خاورمیانه را در این پروژه تأسیس خواهم کرد . هم چنین یک مرکز خرید بزرگ ، تالارهای پذیرایی و یک مجموعه رستوران نیز در نظر دارم .